Monday 30 April 2012

خواسته ما آزادی فوری و بی‌قید و شرط نرگس محمدی


لطفا شما هم امضا کنید 

نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، روز یک شنبه سوم اردیبهشت ماه سال 91 برای اجرای حکم شش سال حبس، به زندان اوین منتقل شده است. این محکومیت ناعادلانه درحالی به این زن شجاع مدافع حقوق بشر وارد شد، که او پیش از این، در پی اتهام‌های واهی "اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و تبلیغ علیه نظام" به طور غیر قانونی بازداشت ، در شرایط غیر قانونی نگهداری و در دادگاهی غیرعلنی و غیرمنصفانه به تحمل شش سال زندان محکوم شده بود. نرگس محمدی،زنی که زندگی اش را وقف دفاع از محرومان و ستم‌دیدگان جامعه و تلاش برای داشتن جامعه‌ای سالم و عاری از بی‌عدالتی، تبعیض و حق‌کشی کرد، در منزل والدینش بازداشت شد و قوه قضائیه جمهوری اسلامی با بازداشت او به جای قدرشناسی و پاس‌داشت فعالیت‌های ارزنده‌اش، آشکارا اقدام به نقض صریح مواد 3-5-9-10-11-13-19و20 اعلامیه­ی جهانی حقوق بشر کرده است. چه مرجعی پاسخ گوی این پرسش­ها خواهد بود که" دفاع از حقوق بشر " چگونه و چرا می‌تواند جرم تلقی شود؟ چرا باید خشونت دولتی علیه دو کودک خردسال به جرم دفاع مادرشان از حقوق شهروندی و انسانی اعمال شود؟ وقت آن است که از خودمان بپرسیم جای ما در اعمال این خشونت­ها کجاست، اگر به آن اعتراض نکنیم؟ آیا سکوت در برابر احکام سنگین فعالان حقوق بشر، تایید و همراهی با آن نیست؟ با استناد به ماده­ی 3 پیمان نامه جهانی حقوق کودک دولت­ها موظف­اند؛ در هر اقدامي منافع كودك را در نظر بگیرند. محرومیت از دیدار فرزندان خردسال وی با مادر، نقض صریح ماده­ی 9 پیمان­نامه حقوق کودک به شمار می­آید. نرگس محمدی در دوران بازداشت غیر قانونی‌اش دچار بیماری شده و بیماری او با شرایط عصبی و تنش‌های محیطی ارتباط مستقیم داشته و در صورت ادامه­ی نگهداری‌ در شرایط زندان، به دور از مراقبت پزشکی خطر جانی وی را تهدید می­کند . ما فعالان حقوق زنان، فعالان حقوق بشر و نیز فعالان اجتماعی و سیاسی مصرانه از حکومت ایران می‌خواهیم دست از پرونده‌سازی علیه فعالان مدنی برداشته و به خشونت علیه فعالان مدنی و سیاسی پایان دهد. ما آزادی بدون قید و شرط خانم نرگس محمدی را خواستاریم و با وجود همه بی‌عدالتی‌ها، هنوز امید داریم که آزادی وی، مقدمه‌ای برای آزادی همه زندانیان اندیشه شود.

Sunday 29 April 2012

کارگران و معلمان را آزاد کنید!


همبستگی و هم صدائی با مادران پارک لاله (مادران عزادار)

مادران خواهان توقف اعدام عبدالرضا قنبری و شیرکو معارفی هستد
شنبه پنجم می، ساعت دو تا سه بعد از ظهر
همدردی و همصدائی حامیان "مادران پارک لاله" در لندن،به مناسبت اول ماه می، روز جهانی کارگر، با معلمان و کارگرانی که در زندان هستند :
رضا شهابی عضو هیأت مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و رسول بداغی، عضو هیأت مدیره کانون صنفی معلمان ایران هر یک به ۶ سال زندان و ۵ سال محرومیت از فعالیت‌ اجتماعی محکوم شده اند. کارگران و فعالان کارگری دیگری از جمله بهنام ابراهیم زاده، ، محمد جراحی، مهرداد امین وزیری، عبدالرضا قنبری (معلم محکوم به اعدام)، شاهرخ زمانی، علی اخوان، علی نجاتی، ساسان واهبی واش، محمدحسینی، مهدی فراحی شاندیز، مهرداد امیر وزیری و معلمانی چون عبدالله مومنی، علی پور سلیمان، رسول بداغی و محمد داوری در زندان به سر می برند و نبی الله باستان معلم زحمتکش به ۵ سال تبعید در بروجرد محکوم شده است.
در روزجهانی گارگر، یاد محسن احمدیان کارگر از شهر کرد، مصطفی علیزاده، و منصور زارعی کارگر اخراجی از کردستان، حسن وکیلی ازشهر سنندج .و تمامی گارگرانی که در اثر فقر کمبود امکانات و اخراج از کار، سال گذشته خودکشی کرده اند را گرامی می داریم
کارگران می گویند: کار، حقوق، اعتراض؛ حق مسلم ماست.
.مادران می گویند: دفاع از حقوق صنفی کارگری جرم نیست.دفاع از حقوق مادران جرم نیست.
 کارگران را آزاد کنید! به تعقیب و آزار مادران داغدار و دادخواه پایان دهید .آزادی ژیلا کرم زاده مکوندی و منصوره به کیش خواست فوری ماست
با تاکید بر سه خواسته بحق و مدنی مادران پارک لاله ،به منظور هم صدائی با انها، در حمایت و پشتیبانی ازحرکت کارگران و معلمان ، شنبه پنجم ماه می -بین ساعت دو تا سه بعد از ظهر جلوی ناشنال گالری لندن جمع می شویم

ماه می 2012
حامیان "مادران عزدار ایران" لندن /انگلستان
Tel: 0044-7952513869
Find us on Face book: mothers. mourning
Saturday: 5Th.May 2012
15.00 – 14.00: Time
Location: North Terrace of Trafalgar Square (in front of the National Gallery)
Nearest Tube Charing Cross: Bakerloo and Northern line

Friday 27 April 2012

بیانیه ی برندگان صلح نوبل برای آزادی نرگس محمدی


 

• شیرین عبادی، میخاییل گورباچف، محمد یونس، و جودی ویلیامز از امضاکنندگان بیانیه ای هستند که برندگان جایزه ی صلح نوبل برای آزادی نرگس محمدی منتشر کرده اند ...



صدای آمریکا: در نشست برندگان صلح درشیکاگو در میز گردی با عنوان «نقش زنان در صلح»، پس از سخنان شیرین عبادی در باره فعالیت های خانم نرگس محمدی در شورای ملی صلح ایران، به پیشنهاد عده ای از حاضران بیانیه ای برای آزادی او صادر شد و به امضای آنان رسید.
شیرین عبادی به سایت صدای آمریکا گفت که در سخنانش در این نشست از «از نقش سازنده نرگس محمدی در شورای ملی صلح» یاد کرد. به گفته خانم عبادی: «این شورا که مرکب از بیش از ۸۰ نماینده از گروه های مختلف فکری و اقوام گوناگون ایرانی بود، به پاس خدمات خانم محمدی او را به عنوان دبیر کمیته اجرایی انتخاب کرد». شیرین عبادی می گوید:« علاوه بر نرگس محمدی بیش از ۱۰ نفر از اعضای این شورا تحت تعقیب کیفری قرار گرفته و برخی از آنان هم اکنون در زندان هستند.»
خانم عبادی درباره فعالیت های این شورا به نشست برندگان نوبل صلح گفت: «در شورای ملی صلح راه های مختلف کاهش تنش های بین المللی بررسی می شد. زیرا کلیه اعضا پیش بینی می کردند سیاست های نادرست جمهوری اسلامی به تدریج ایران را به سوی تنشهای شدید بین المللی سوق خواهد داد. چنان که هم اکنون به علت تحریم های شدید اقتصادی بین المللی تورم سرسام آور در مقیاس روزانه رو به افزایش است. در شورای ملی صلح که من افتخار سخنگویی آن را بر عهده دارم مطالعه می کردیم که چگونه می شود علاج واقعه قبل از وقوع کرد.»
با شنیدن سخنان شیرین عبادی چند تن از حاضران پیشنهاد کردند که بیانیه ای مبنی برحمایت از خانم نرگس محمدی تهیه شود. این اطلاعیه تهیه شد و به امضای عده ای از برندگان صلح نوبل رسید. خانم عبادی می گوید:« این اطلاعیه نشان دهنده آن است که افکار عمومی در سطح بین المللی نگران رفتار حکومت ایران با مدافعان حقوق بشر و فعالان صلح است.» او ابراز امیدواری کرد که:« صدای مردم ایران و سراسر جهان به گوش دولتمردان ایرانی برسد و بدانند که آرامش در ایران جز در سایه رعایت حقوق بشر ممکن نیست.»
علاوه بر خانم عبادی شخصیت هایی چون میخاییل گورباچف، دالایی لاما، لخ والسا، محمد یونس، و جودی ویلیامز در میان امضاکنندگان این بیانیه اند.  

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 

Thursday 26 April 2012



مادران پارک لاله ایران - همبستگی جهانی حامیان مادران پارک لاله

چه کسانی پاسخ گوی فشار روز افزون بر کارگران و معلمان معترض  هستند؟

پ

madaran-pl-s.jpg
امسال روز جهانی کارگر و روز معلم را در حالی گرامی می داریم که از یک طرف شاهد آزادی سرافرازانه ابراهیم مددی و منصور اسانلو از اعضای هیات مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی و پدرام نصراللهی و فرزاد احمدی از فعالان کارگری در تهران و هاشم خواستار از اعضای کانون صنفی معلمان در مشهد هستیم و از طرف دیگر به شدت نگران احکام اعدام تایید شده از جمله حکم اعدام عبدالرضا قنبری معلم دبیرستان یکی از مدارس پاکدشت هستیم.

همچنین تعدادی از کارگران، فعالان حقوق کارگری و معلمان عزیزمان از جمله: رضا شهابی عضو هيأت مديره سنديکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و رسول بداغی، عضو هیأت مدیره کانون صنفی معلمان ایران هر یک به 6 سال زندان و 5 سال محرومیت از فعالیت‌ اجتماعی محکوم شده اند. کارگران و فعالان کارگری دیگری همچون شاهرخ زمانی، علی اخوان، علی نجاتی، ساسان واهبی واش، محمدحسینی، مهدی فراحی شاندیز، مهرداد امیر وزیری و معلمانی چون عبدالله مومنی، علی پور سلیمان، رسول بداغی و محمد داوری و ... در زندان به سر می برند و نبی الله باستان معلم زحمتکش به 5 سال تبعید در بروجرد محکوم شده است.

امسال در آستانه روز کارگر و معلم شاهدیم که هزاران تن از کارگران و معلمان میهن مان، شغل خود را از دست داده اند و هر روز تعداد بیشتری از کارگران و معلمان از کار اخراج یا با تعطیلی کارخانه ها و مراکز فرهنگی یا با تعدیل نیروی انسانی به صف بیکاران می پیوندند. طبق اظهارات دبیرکل خانه کارگر، در سال گذشته یکصد هزار کارگر از کار اخراج شده اند.

هر سال که می گذرد؛ تنگناهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بر مردم ایران بیشتر می شود و باز شاهدیم که کارگران و معلمان برای یک اعتراض ساده سندیکایی و صنفی به زندان های طولانی مدت محکوم می شوند و خانواده های آنان و فرزندان شان در بدترین شرایط معیشتی و روحی - روانی به سر می برند.

در کنار این خبرها، انتصاب سعید مرتضوی مسئول جنایات کهریزک به ریاست سازمان تامین اجتماعی، یکی از حساس ترین سازمان های کشور که ارتباط تنگاتنگی با اکثریت نیروی کار کشور دارد، بسیار نگران کننده است. انتصاب وی به عنوان رئیس سازمان تامین اجتماعی توهین بزرگی به خانواده هایی است که فرزندان شان در زندان کهریزک مورد شکنجه قرار گرفته یا کشته شدند و خواستار محاکمه آمران جنایات کهریزک، به خصوص فرد مذکور شدند.
در ادامه این سیاست، هر لحظه اخبار ناراحت کننده دیگری در مورد افزایش احکام اعدام و احکام سنگین برای دگراندیشان و همین طور کارگران و معلمان زندانی به گوش می رسد.

فشار اقتصادی بر مردم بیداد می کند و هر روز این فشارها بیشتر و بیشتر می شود، تا جایی که مردم را از حق یک زندگی انسانی و شرافتمند محروم کرده اند. اینکه علت و چرایی این بحران و تورم و گرانی و اختلاف طبقاتی و تبعیض و رانت های اقتصادی و بیکاری و غیره و غیره چیست، موضوع مورد بحث ما نیست. ما از زاویه دیگری بدان می پردازیم. ما به نقض حقوق بشر، به بی عدالتی، به تبعیض و به پایمال کردن حقوق انسانی اعتراض داریم. ما می گوییم همه مردم از پیر و جوان و زن و مرد حق انتخاب نوع زندگی خود را دارند، حق تشکل دارند، حق اعتراض دارند، حق امنیت شغلی دارند، حق انتخاب دوست دارند، حق کار، حق تحصیل، حق سفر و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و حق یک زندگی آزاد و بدون تبعیض و انسانی دارند. ما می خواهیم بدانیم:

- چرا کارگر و معلم نمی تواند از حقوق انسانی و صنفی خود دفاع کند؟
- چرا با یک اعتراض ساده از کار برکنار می شوند یا به زندان می افتند؟
- چرا پس از بیکاری هیچ مقام مسئولی پاسخ گوی شکایات آنان نیست؟
- چرا خانواده و فرزندان شان این چنین مورد ظلم و تعدی قرار می گیرند؟
- چرا اغلب کارفرمایان و دولت با قراردادهای موقت کار و نظام حق التدریسی، کارگران و معلمان را از داشتن امنیت شغلی محروم می کنند؟
- آیا اجرای عدالت یعنی قضاوت و مدیریت سعید مرتضوی ها و کشتن و حذف فرزاد کمانگرها؟

اینها و هزاران چرای دیگر سال هاست که در گوشه و کنار کشورمان به اشکال مختلف در فضای واقعی و زندگی روزمره کارگران و معلمان رو در رو با کارفرمایان و حکومتی ها و همچنین در فضای مجازی در سطحی گسترده در سراسر دنیا مطرح می شود، ولی هیچ مقام مسئول و عدالت خانه ای نیست که پاسخ گو باشد.

اینکه کارگران و معلمان اخراج می شوند یا به زندان می افتند یک بُعد مساله است، بُعد دیگر مشکلاتی است که آنها و خانواده و فرزندان شان را گرفتارمی کند. از بیکاری، از نبود تأمین اجتماعی، از در به دری، از حراج خانه و کاشانه، از خودکشی و ...

ذکر چند نمونه کافی است که به عمق این فاجعه انسانی و بی عدالتی پی ببریم. متاسفانه اخبار خودکشی کارگران در اثر فقر و اخراج از کار هر لحظه بیشتر به گوش می رسد:

1- "صبح روز يكشنبه 24مهر محسن احمديان كارگر توليد لبنيات شيران در شهر كرد دست به خودكشي زد. اين كارگر به علت فقر شديد مالي و عدم دریافت حقوق، خود را از ساختمان اداري اين كارخانه به پايين پرتاب كرد و در دم جان سپرد."

2- "مصطفی علیزاده، کارگر قسمت رنگ گروه بهمن (مزدا)، بعد از ظهر 12 بهمن 90 در محوطه کارخانه دست به خودکشی زد و جان باخت. علت خودکشی مصطفی علیزاده قرار داشتن نام او به همراه تعداد دیگری از کارگران در لیست اخراج پایان سال بوده است."

3- "منصور زارعی کارگر اخراجی کارخانه نساجی کردستان که حدود 42 سال سن داشت و بیش از 15 سال در شرایط سخت و زیان آور کارخانه نساجی در قسمت ریسندگی کار کرده بود. او به علت بیکاری و فقر ناشی از آن، در روز دوشنبه 15/12/1390 خودکشی کرد و به زندگی دشوار خود پایان داد."


4- "حسن وکیلی کارگر سنگ ُبر اهل شهر سنندج که حدود 40 سال سن داشت و دارای زن و دو فرزند نیز می باشد، در اولین روز از سال 91 به دلیل فشار زندگی در منزل خود واقع در محله عباس آباد این شهر خودکشی کرد و به زندگی دشوار خود پایان داد."

ما مادران پارک لاله، ضمن تاکید بر سه خواسته همیشگی خود، از حقوق و خواسته های انسانی کارگران و معلمان دفاع می کنیم و خواستار لغو فوری احکام اعدام و آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان کارگر و معلم هستیم.
ما هر گونه فشار بر کارگران، معلمان، دانشجویان، وکلا، فعالین حقوق بشر، اقلیت ها، زنان، کودکان و مادران پارک لاله و حامیان آنها را که برای اعتراض به ابتدایی ترین حقوق خود مورد تعرض قرار گرفته اند، به شدت محکوم می کنیم.
هم چنین بازداشت خودسرانه نرگس محمدی، نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که با داشتن دو فرزند کوچک و بیماری شدید، هیچ گاه دست از تلاش برای اعتلای حقوق انسانی بر نداشت را نیز محکوم می کنیم و خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط او و تمامی زنان و مردان آزادی خواه کشورمان ایران هستیم.

مادران پارک لاله ایران
همبستگی جهانی حامیان مادران پارک لاله
اردیبهشت ماه 1391

Monday 23 April 2012

شش سال زندان برای رضا شهابی



برنامه نظارت بر حمایت از مدافعان حقوق بشر:

 شش سال زندان برای رضا شهابی برای خاموش کردن مدافعان حقوق کارگران

علی نجاتی، شاهرخ زمانی، محمد جراحی، ساسان واهبی وش، بهنام ابراهیم زاده، رسول بداغی (بداقی)، محمد حسینی، مهدی فراحی شاندیز، فرزاد احمدی، مهرداد امیر وزیری، پدرام نصراللهی و علی اخوان، از جمله فعالان سندیکایی مستقل زندانی هستند



fidh-omct.jpg
بیانیه مطبوعاتی ـ برنامه نظارت
برنامه نظارت بر حمایت از مدافعان حقوق بشر:


پاریس ـ ژنو، 31 فروردین 1391. برنامه نظارت بر حمایت از مدافعان حقوق بشر، که برنامه مشترک «فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر» (FIDH) و «سازمان جهانی مبارزه با شکنجه» (OMCT) است، نگرانی عمیق خود را از محکومیت فعال سندیکایی رضا شهابی به شش سال زندان ابراز می کند.

وکیل مدافعِ رضا شهابی، صندوقدار و عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، در تاریخ 26 فروردین 1391اطلاع یافت که قاضی ابوالقاسم صلواتی رییس شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی موکلش را به شش سال زندان محکوم کرده است. آقای شهابی به اتهام «تبلیغ علیه نظام» (یک سال زندان) و «تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی» (پنج سال زندان) محکوم شد. او همچنین به ۵ سال محروميت از فعاليت های اجتماعی و سندیکایی محکوم شده است. به علاوه، محکومیت او شامل پرداخت جریمه نقدی به مبلغ 70 میلیون ریال است. آقای شهابی که 20 روز برای اعتراض به این حکم فرصت دارد هنوز در زندان اوین در بازداشت است.

با وجود این که وضع سلامتی آقای شهابی در بازداشت رو به وخامت رفته، مسئولان زندان امکان رسیدگی کافی پزشکی را در اختیار او قرار نداده اند. او در آبان 1390 به خاطر درد گردن و کمر به بیمارستان منتقل شد و دکترها تشخیص دادند که وضع چندین مهره گردن او وخیم است و وی باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد و پس از آن شش ماه در استراحت مطلق به سر ببرد؛ در صورت بستری نشدن در بیمارستان، ممکن است طرف چپ او فلج شود. در تاریخ 11 بهمن 1390، او برای عمل جراحی به بیمارستان منتقل شد، اما کمی بعد به خاطر خطرناک بودن عمل به زندان بازگردانده شد. گویا دکترها بر این عقیده هستند که او پیش از عمل باید چند ماه در استراحت مطلق به سر ببرد. اکنون علاوه بر گردن، کمر آقای شهابی نیز در وضعیت بدی است و وی ممکن است نیاز به عمل دیسک کمر داشته باشد. گویا ضایعات نخاعی و کمر او پس از دستگیری در اثر ضرب و شتم شدید در بند 209 وزارت اطلاعات در زندان اوین به وجود آمده است.

آقای رضا شهابی از تاریخ 26 فروردین 1391 در اعتراض به عدم رسیدگی به بیماری او و محکومیت زندان دست به اعتصاب غذای خشک زده و خواهان انتقال به بیمارستان و لغو حکم محکومیت شده است. برنامه نظارت یادآوری می کند که آقای شهابی پس از دستگیری در 22 خرداد 1389، و پیش از محاکمه در تاریخ 10 اسفند 1390 بیش از 22 ماه در بازداشت به سر برده است.

به علاوه برنامه نظارت یادآوری می کند که دولتمردان ایران به حمله به فعالان سندیکایی مستقل و آزار و تعقیب آنها و صدور حکم های ناعادلانه زندان علیه آنها ادامه می دهند تا از تعداد کسانی که حاضرند از حقوق کارگران دفاع کنند بکاهند. در حال حاضر چندین فعال سندیکایی مستقل در زندان به سر می برند، از جمله علی نجاتی، شاهرخ زمانی، محمد جراحی، ساسان واهبی وش، بهنام ابراهیم زاده، رسول بداغی (بداقی)، محمد حسینی، مهدی فراحی شاندیز، فرزاد احمدی، مهرداد امیر وزیری، پدرام نصراللهی و علی اخوان.

از سوی دیگر، برنامه نظارت از آزادی آقای ابراهیم مددی، نایب رییس سندیکای کارگران شرکت واحد، در تاریخ 30 فروردین 1391 پس از گذراندن محکومیت سه سال و نیم زندان که در آذر 1387 شروع شد، استقبال می کند.

سوهیر بالحسن، رییس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر گفت: «بسیاری از فعالان سندیکایی در ایران به خاطر دفاع از حقوق بشر در معرض آزار و اذیت دایمی، به ویژه در سطح قضایی، قرار دارند. آنها خودسرانه بازداشت می شوند یا در خطر دستگیری به سر می برند. این پیگردهای خودسرانه در چارچوب سرکوب عمومی جامعه مدنی ایران در شرایط کنونی تنها به قصد خاموش کردن مدافعان حقوق کارگران انجام می شود.»

دبیر کل سازمان جهانی مبارزه با شکنجه، جرالد استابِرُک، نیز اضافه کرد: «برنامه نظارت به شدت محکومیت آقای شهابی را تقبیح می کند و از دولتمردان ایران می خواهد به آزار و اذیت مدافعان حقوق بشر پایان دهند، فوری و بدون قید و شرط تمام مدافعان حقوق بشر را که در بازداشت به سر می برند آزاد نمایند، سلامت جسمانی و روحی آنها را در هر شرایطی تضمین کنند، و به طور کلی اعلامیه سازمان ملل در باره مدافعان حقوق بشر، اعلامیه جهانی حقوق بشر و عهدنامه های بین المللی حقوق بشر را که ایران تصویب کرده رعایت کنند.»

تماس برای اطلاعات بیشتر

· FIDH: Karine Appy / Arthur Manet : + 33 1 43 55 25 18

· OMCT: Delphine Reculeau : + 41 22 809 49 39

جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران (عضو فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر): lddhi(at)fidh.net

----------------------------------------------
lddhi(at)fidh.net جامعه­ ی دفاع از حقوق بشر در ایران
Twitter: http://twitter.com/humanrightsiran

صفحه ایرانِ فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر
http://www.fidh.org/-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-
Iran Page of FIDH:
http://www.fidh.org/-Iran,228-

********

THE OBSERVATORY - PRESS RELEASE


IRAN: Trade unionist Reza Shahabi sentenced to six years of prison

Paris-Geneva, April 19, 2012. The Observatory for the Protection of Human Rights Defenders, a joint programme of the International Federation for Human Rights (FIDH) and the World Organisation Against Torture (OMCT), expresses its deepest concern about the sentencing of trade unionist Reza Shahabi to six-year imprisonment.

On April 14, 2012, the lawyer of Mr. Reza Shahabi, Treasurer and board member of the Syndicate of Workers of Tehran and Suburbs Bus Company (Sherkat-e Vahed), was informed that his client had been sentenced to six years in prison by Judge Abolghassem Salavati of Branch 15 of the Islamic Revolution Court. Mr. Shahabi was convicted under charges of “propaganda against the regime” (one-year imprisonment) and “conspiracy against the national security” (five-year imprisonment). He was also banned from engaging in union activities for five years. Furthermore, he was condemned to a 70 million-rial fine (at the time of publication about 3,000 euros). While Mr. Shahabi has now 20 days to appeal, he remains detained in Evin prison.

Although Mr. Shahabi’s state of health has been deteriorating in custody, prison authorities have not granted him appropriate medical treatment. In November, he was transferred to hospital due to pains in his back and neck, and doctors told him that some of the vertebra in his neck have degenerated and are in need of surgery followed by six months of complete rest, and that without hospitalisation his left side might be paralysed. On January 31, 2012, he was transferred to hospital for surgery, but was returned to prison later without an operation, because of the high risks. Apparently the doctors believe he must take complete rest for a few months to be ready for an operation. Beside his neck, his back is now also in bad conditions and he may need a disc operation as well. The damages to his spinal cord and back are believed to be caused by heavy beating in Evin prison’s section 209 of Ministry of Intelligence after his arrest.

On April 14, Mr. Reza Shahabi started a dry hunger strike in protest to deteriorating conditions of his health and his prison sentence, demanding hospitalisation and abolition of the sentence. The Observatory recalls that Mr. Shahabi has been in pre-trial detention for over 22 months since his arrest on June 12, 2010 before being tried on February 28, 2012.

The Observatory further recalls that in Iran, the authorities continue to target independent trade unionists and subject them to judicial harassment and unfair prison sentences as an attempt to reduce the number of those who are prepared to defend workers' rights. At present, there are several independent unionists in prison, among them, Messrs. Ali Nejati, Shahrokh Zamani, Mohammad Jarrahi, Sassan Vahebivash, Behnam Ebrahimzadeh, Rassoul Bodaghi, Mohammad Hosseini, Mehdi Farahi Shandiz, Farzad Ahmadi, Mehrdad Amir-Vaziri, Pedram Nasrollahi, and Ali Akhavan.

On a positive note, the Observatory welcomes the release on April 18, 2012 of Mr. Ebrahim Madadi, Vice-President of Sherkat-e Vahed Workers Syndicate, after serving a three and a half-year imprisonment sentence, which was issued against him in December 2008.

“Many trade unionists are subjected to an ongoing harassment, particularly at the judicial level, in Iran for defending human rights”, said Souhayr Belhassen, FIDH President. They are either arbitrarily detained or at risk of imminent arrest. These arbitrary prosecutions merely aim at silencing workers' rights defenders amid the current general crackdown on the Iranian civil society”.

“The Observatory strongly denounces the sentencing of Mr. Shahabi and calls on the Iranian authorities to put an end to all acts of harassment against human rights defenders, to immediately and unconditionally release those presently detained in the country, to take all necessary measures to guarantee, in all circumstances, their physical and psychological integrity, and more generally to conform to the United Nations Declaration on Human Rights Defenders, the Universal Declaration of Human Rights and international human rights instruments ratified by Iran”, added Mr. Gerald Staberock, OMCT Secretary General.

For further information, please contact:

 FIDH: Karine Appy / Arthur Manet : + 33 1 43 55 25 18

 OMCT: Delphine Reculeau : + 41 22 809 49 39

Die Anzeige dieses Bildes wird in Ihrem Browser möglicherweise nicht unterstützt.

Sunday 22 April 2012

مادر نرگس محمدی: نگرانیم


نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر بازداشت و به تهران منتقل شد

نرگس محمدی روز شنبه در زنجان در حالی بازداشت شد که خانواده اش به "روز" می گویند در پاسخ به پی گیری های پدر خانم محمدی گفته اند او را همان دیروز به تهران منتقل کرده اند.
عذرا بازرگان، مادر نرگس محمدی در مصاحبه با "روز" گفت که "نه حکمی نشان دادند و نه خود را معرفی کردند، نرگس حکمشان را خواست گفتند نداریم و او را بردند و پدر نرگس که برای پی گیری به اطلاعات زنجان مراجعه کرد گفتند اینجا نیست و به تهران منتقل شده".
نرگس محمدی، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و رئیس هیات اجرایی شورای صلح است که از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب به 11 سال حبس تعزیری محکوم شده بود، حکمی که در دادگاه تجدید نظر به 6 سال حبس تعزیری تبدیل شد. "اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، فعالیت تبلیغی علیه نظام و عضویت در گروه ها یا جمعیت هایی که با هدف بر هم زدن امنیت کشور فعالیت می کنند". اتهاماتی است که به این فعال حقوق بشر نسبت داده شده.
او دیروز در زنجان بازداشت شد و مادرش به "روز" میگوید: نرگس از چند ماه پیش به زنجان آمده بود و با ما زندگی میکرد از اطلاعات تهران به او گفته بودند حق نداری تهران زندگی کنی و باید بروی زنجان. به نوعی او را تبعید کرده بودند اما حداقل خیال ما راحت بود که پیش ماست و گمان نمی بردیم او را به زندان ببرند. به خصوص با توجه به بیماری نرگس و همچنین دو بچه کوچکی که دارد اما متاسفانه دیروز او را بازداشت کرده و بردند.
خانم بازرگان سپس با اشاره به بیماری دخترش و همچنین وضعیت روحی دو کودک خردسال او می گوید: علی و کیانا دو بچه دوقلوی نرگس پیش من هستند من هم که سن بالایی دارم 63 سالم است و ناراحتی اعصاب و افسردگی دارم و نگهداشتن این دو بچه برای من خیلی سخت است آن هم بچه هایی به شدت باهوش که متوجه بردن مادرشان هم شده اند و به شدت بی تابی میکنند. همین چند روز پیش بود که صبح علی از خواب بیدار شد و یکباره به کیانا گفت "من میدانم می آیند و من و تو و مامان را بازداشت میکنند و می برند زندان. باید برویم تهران اینجا نباید بمانیم برویم جایی که نتوانند بازداشت کنند و..." این دو تا خیلی بچه هستند اما کاملا می فهمند و این مدت به شدت اذیت شده اند و الان هم واقعا از نظر روحی آزار می بینند و من خیلی نگران شان هستم از طرفی به شدت نگران نرگس هستم میدانید که وضعیت او نگران کننده است با آن بیماری که از زندان به بیمارستان کشید و مدتی بستری بود. بیماری او در فضای زندان تشدید می شود و باز عود میکند.
مادر خانم محمدی می افزاید: پزشکان نرگس گفته اند که او در اثر کمبود اکسیژن دچار حمله می شود و این خیلی خطرناک است از طرفی نرگس بعد از زایمان دچار آمبولی ریه بود و تا یک سال و نیم بعد از زایمان دارو مصرف میکرد بهبود پیدا کرده بود که در زندان عود کرد. الان واقعا به شدت نگران او هستیم و متاسفانه هیچ کاری هم از دست کسی بر نمی آید و تنها می توانیم ایام فاطمیه است دست به دامان فاطمه زهرا شویم و از شما هم میخواهم دعا کنید نرگس به سلامت بیرون بیاید.
روز گذشته همزمان با بازداشت خانم محمدی، خبرگزاری فارس در خبری از فراخوانده شدن نرگس محمدی به زندان برای اجرای حکم 6 ساله اش خبر داد و مدعی شد که "نرگس محمدی قبلا مقادیر معتنابهی سهام و اوراق مشارکت خریداری کرده بود که اخیر در حال فروش آنها و تبدیل کردن سهام به ارزهای خارجی بوده است تا به خارج از کشور منتقل نماید".
مادر نرگس محمدی در این زمینه می گوید: دروغ نوشته اند. نرگس دو و نیم میلیون تومان اوراق در بورس زنجان داشت که آن را هم خواهرش قبلا از او خریده بود. دو و نیم میلیون تومان مگر پولی هست که نرگس بخواهد پنهان کند یا ارز خارجی بخرد؟ نرگس نه اوراقی نه سهامی دارد و چیز دیگری که بخواهد به ارز خارجی تبدیل کند و این خبر کاملا دروغ است.
خانم بازرگان سپس می گوید که "انتظار نداشتیم روزی به اینجا برسیم و چنین چیزهایی را ببینیم. فکر میکردیم به خاطر این دو بچه و بیماری نرگس فعلا او را زندان نمی برند از طرفی همسر نرگس هم ایران نیست. اما آمدند و نرگس را بردند و اکنون من نمیدانم چه در جواب این بچه ها بگویم".

گفتند متواری شده می بریم تهران
تقی رحمانی، همسر نرگس محمدی نیز در مصاحبه با "روز" توضیح میدهد: اخیرا نرگس را دوبار به تهران احضار کرده بودند اما او نرفته بود در اصل از آبان ماه سال گذشته ما در تبعید ناخواسته در زنجان بودیم من که خارج شدم نرگس همچنان زنجان و در تبعید ناخواسته بود دیروز رفته او را بازداشت کرده و گفته اند که متواری شده بود و می بریم تهران. آخر وقتی خودشات تبعید کرده اند متواری شدن یعنی چه؟ نرگس هم برای اینکه ماموران وارد خانه نشوند و بچه ها بیشتر اذیت نشوند با اینکه حکم و مجوزی نشان نداده اند با آنها رفته. البته باید به آقایان تبریک گفت که این بار نریختند توی خانه و از همان دم در نرگس را برده اند.
آقای رحمانی سپس با ادعای خبرگزاری فارس درخصوص فروش اوراق بهادار و تبدیل آن به ارز خارجی و... توسط نرگس محمدی می گوید: ما اگر اینقدر پول داشتیم این همه سال یک آپارتمان کوچکی برای خود می خریدیم این همه مدت هم که نرگس را از کار بیکار کرده بودند. اما جالب این است که همیشه ادعا میکنند از خارج پول وارد می شود و فعالان از خارج پول می گیرند. این بار ادعایشان برعکس شده.
او که نگران وضعیت سلامتی همسرش است می گوید: نرگس بعد از زندان دفعه وقتی تحت فشار عصبی و روحی قرار می گیرد دچار فلج عضلانی می شود. او نیاز به ارامش و فضای آرام دارد و پزشکانش گفته اند در صورت فشار عصبی و استرس، ما سلامتی اش را تضمین نمیکنیم و توصیه کرده اند که دوره ای طولانی مدت در آرامش استراحت کند. من هم برای همین اصرار داشتم که از ایران خارج شود که نپذیرفت.
از آقای رحمانی می پرسم نرگس چرا ماند؟ چرا حاضر به خروج از کشور نشد در حالیکه هر لحظه احتمال اجرای حکمش بود و باتوجه به خروج شما دو کودک خردسالتان تنها می ماندند.می گوید: نرگس معتقد بود که در داخل مفیدتر خواهد بود ضمن اینکه برای کسانی که در خارج از کشور فعالیت میکنند احترام قائل بود. او امید داشت که مردم ایران خودشان سرنوشت شان را در داخل ایران رقم بزنند و کشور ما به سرنوشت عراق و دیگر کشورها مبتلا نشود. او برای خودش تعریفی از فعالیت در خارج از کشور را نداشت و حاضر نبود خروج از کشور را بپذیرد.
می گویم اکنون نرگس در زندان است و شما در خارج از کشور. دو کودک خردسالتان چه می شود؟ آقای رحمانی می گوید: خانواده از بچه ها مراقبت خواهند کرد اما این از مسائل غمبار جامعه ماست و امیدوارم بازداشت نرگس طولانی نباشد و بچه ها کمترین آسیب را ببینند. این امیدواری ام هم برای نرگس است هم برای سایر زندانیان. واقعیت این است که من دلم می گیرد برای بچه های دوقلوی رسول بداقی و دیگرانی که سالهاست پدرشان زندان است و... فقط آرزو میکنم که مادرها و پدرها برای دافع از آزادی و دموکراسی از بچه هایشان جدانشوند ناچار نشوند که جدا شوند...
نرگس محمدی، برنده جایزه بین‌المللی الکساندر لانگر است و از سال 88، از کار برکنار و ممنوع الخروج شده است. او در 20 خرداد 89 و به صورت شبانه در حالی بازداشت شد که به گفته همسرش ماموران انتظامی با در دست داشتن یک حکم کلی به امضای معاون دادستان پیشین در مورد افراد مشکوک در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری دهم، اقدام به بازرسی منزل کردند، و سپس او را با خود بردند و 20 روز بعد، یعنی 10 تیر ماه وقتی او را با قرار وثیقه آزاد کردند بلافاصله در بیمارستان بستری شد.
همان زمان تقی رحمانی، همسر خانم محمدی به "روز" گفته بود:
نرگس که آزاد شد من دیدم که یکباره می افتد، هوشیار است اما توانایی و هیچ اراده ای ندارد و هیچ کاری نمی تواند بکند و تقریبا دچار فلج عضلانی می شود. نرگس خودش می گوید که اولین بار 27 خرداد دچار این حالت شده و بعد هر روز، دو یا سه بار در سلول یا هنگام بازجویی دچار این حالت می شده است؛ حتی چندین بار در حین بازجویی، این اتفاق افتاده اما هیچ اهمیتی داده نشده و با این وضعیت حتی از او بازجویی هم کرده اند. یعنی وقتی این وضعیت دست می داده در همان حالت از نرگس بازجویی می کرده اند.
به گفته آقای رحمانی، بخش هایی از بدن خانم محمدی هم به دلیل زمین خوردن و افتادن در اثر این حالت، کبود شده بود.
22 بهمن 89 هم تقی رحمانی همسر خانم محمدی به نحوی بازداشت شد که او درنامه ای به دادستان تهران از نحوه بازداشت و ورود ماموران به منزلش شکایت کرد.
خانم محمدی در این نامه خطاب به دادستان نوشته بود که ماموران امنیتی در ورودی خانه را با دیلم شکسته بودند و بدون گفتن کلمه ای یا صدایی در حالی وارد منزل او شدند که نه او لباس مناسبی بر تن داشته و نه حجابی بر سر.
او افزوده بود: "بگذارید صادقانه بگویم دیشب وقتی مردان نامحرم ناشناس در مقابل من ایستاده بودند و مرا با سر و روی نامناسب می‌دیدند، احساس کردم در ایران نیستم؛ احساس کردم سرزمین مادری‌ام به تاراج رفته و من بی‌پناه در سرزمینی غریب و بیگانه‌ام، حال سؤال دارم از شمای مسئول و طلب پاسخ دارم: آیا زنان این سرزمین، بر مردان حکومت حلال شده‌اند؟ آیا ما زنان و مادران دیگر حرمتی در این سرزمین نداریم؟"

فرشته قاضی



نرگس محمدی پس از احضار به خانه بازنگشته است


نرگس محمدی، فعال ملی- مذهبی و نایب‌رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، صبح روز شنبه به ادارهٔ اطلاعات زنجان فراخوانده شد، اما به گفته تقی رحمانی، به منزل خود بازنگشته است. تقی رحمانی، همسر خانم محمدی در گفت‌و گو با رادیو فردا اظهار داشت با توجه به اینکه همسرش تا نیمه‌شب، ‌به خانه بازنگشته از سوی ماموران بازداشت شده است.

تقی رحمانی، همسر خانم محمدی در گفت‌و گو با رادیو فردا اظهار داشت با توجه به اینکه همسرش تا نیمه‌شب، ‌به خانه بازنگشته از سوی ماموران بازداشت شده است.
نرگس محمدی که دادگاه تجدیدنظر، شش سال حبس او را تایید کرده است دارای دو فرزند دوقلوی ۶ ساله است که به گفتهٔ تقی رحمانی، همسر او، دور از پدر و مادر، روزهای دشواری را سپری می‌‌کنند و بار‌ها شاهد هجوم شبانهٔ نیروهای امنیتی به خانه بوده‌اند
تقی رحمانی همچنین تاکید کرد که نرگس محمدی بیمار است و شرایط زندان برای او خطرناک است.
تقی رحمانی با ابراز نگرانی شدید اظهار داشت که خانم محمدی به بیماری فلج عضلانی مبتلاست و اقامت وی در زنجان کمی حال وی را مساعد کرده بود اما شرایط زندان ممکن است به وخامت حال وی منجر شود.
تقی رحمانی، فعال ملی مذهبی که نزدیک به سال‌های طولانی در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران گذرانده است اخیرا از ایران خارج شده و در پاریس زندگی می‌کند.
آقای رحمانی در گفت‌و گو با رادیو فردا همچنین از تبعید ناخواستهٔ خود و خانواده‌اش از آبان ماه گذشته از تهران به زنجان و قزوین خبر داد و گفت تمام اعضای کانون مدافعان حقوق بشر از جمله نرگس محمدی در ایران و خارج از ایران به شدت تحت فشار هستند و احکام سنگین زندان دریافت کرده‌اند.
انتقال به بند زنان سیاسی زندان اوین
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، به گفته برخی از خانواده‌های زندانیان سیاسی زن که در حال برگشت از سالن ملاقات زندان اوین هستند، زندانیان در این ملاقات گفته‌اند که زمانی که آنها برای ملاقات به سالن اعزام می‌شدند، نرگس محمدی در حال انتقال به بند بوده است.
 انتقال نرگس محمدی به زندان در شرایطی صورت می‌گیرد که دو کودک دوقلوی وی، هم‌اکنون در شهر زنجان بدون حضور پدر و مادر هستند.
با توجه به وضعیت جسمانی نرگس محمدی، هم‌ اکنون نگرانی‌ها در خصوص شرایط وی افزایش یافته است.

Monday 16 April 2012

ریزش قسمتی از سقف بند نسوان زندان اوین



- در پی بارش شدید باران و تگرگ در پایتخت، قسمتی از سقف بند نسوان در زندان اوین که زندانیان سیاسی زن این زندان در آنجا محبوس‌اند، فرو ریخته است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، زندانیان سیاسی محبوس در بند نسوان در ملاقاتی که روز گذشته با خانواده‌هایشان داشته‌اند، گفته‌اند که تمام کتاب‌ها و وسایلمان به علت ریزش سقف خیس شده است.
این در حالیست که بارش باران کماکان ادامه داشته و با وجود آسیب سقف، زنان زندانی نگران وسایلشان هستند و بر اساس این گزارش مسئولین زندان تاکنون اقدام در خور و شایسته‌ای برای حل این معضل انجام ندادند.
در حال حاضر حدودا ۲۵ زندانی سیاسی در این بند نگهداری می‌شوند، ۱۰ تن از زندانیان به اتاقی که پیش‌تر، به عنوان باشگاه از آن استفاده می‌شد منتقل شذند.
گفتنی ست که این زندانیان از حق دسترسی به تلفن زندان و هم‌چنین ملاقات حضوری محروم هستند.
خبرگزاری هرانا


برای اینکه سر قبر مرده ها می رفتم به ۴ سال و نیم زندان محکوم شدم



منصوره بهکیش، از اعضای «مادران عزادار»



mansoure-behkish3.jpg
منصوره بهکیش، فعال حقوق بشر و از حامیان مادران عزادار(مادران پارک لاله) که در تاریخ ۱۵ فرودین ۱۳۹۱ به ۴ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده است با اظهار اینکه تنها فعالیت هایش طی سال ها رفتن بر سر قبر اعضای خانواده اش که در دهه ۶۰ آنها را از دست داده و دلجویی از کسانی که مثل خودش عزیزی را از دست داده اند، بوده است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« من کار خلاف قانونی انجام نداده ام. به بازجویانم نیزگفتم این حق هر کسی است که سر قبر هر مرده ای که بخواهد برود و قانون هم ممنوعیتی برای این کار قائل نشده است. این حداقل حق شهروندی من است که انتخاب کنم سر قبر چه کسی بروم یا نروم و از این حداقل حقم نیز کوتاه نخواهم آمد. خودشان هم می دانند که کاری که من می کنم برخلاف قانون نیست ولی متاسفانه در ایران برای افراد به اشکال مختلف پرونده درست می شود.»

منصوره بهکیش در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۹۰ در خیابان بازداشت و ۱۸ تیرماه همان سال با تودیع قرار کفالت از زندان اوین آزاد شد. دادگاه او در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب در ۴ دی ماه سال گذشته برگزار شد و در تاریخ ۱۵ فرودین ماه امسال به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به ۴ سال و نیم حبس تعزیری محکوم گردید. منصوره بهکیش قبلا نیز چندین بار به صورت کوتاه مدت بازداشت شده و در اسفند ۱۳۸۸ نیز در فروگاه در حالیکه قصد خروج از کشور را داشت ممنوع الخروج و پاسپورتش ضبط شد. تعداد دیگری از اعضای مادران عزادار که مدتی پس از شکل گیری در سال ۸۸ به شدت تحت فشار بوده اند بازداشت و حکم حبس گرفته اند مانند ژیلا کرم زاده مکوندی و لیلا سیف اللهی.

منصوره بهکیش درباره روند بازجویی هایش به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« در اوایل بازجویی ها بیشتر در این باره صحبت می شد که چرا من همچنان سر خاک مرده هایم می روم و این مسئله را رها نمی کنم. من در دهه ۶۰ خواهر، شوهر خواهر و ۴ برادرم اعدام و یا کشته شدند. نه به ما جنازه شان را تحویل دادند و نه محل دقیق دفن را گفتند و نه حتی وصیت نامه هایشان را دادند. بعدتر خودمان متوجه شدیم که کجا به خاک سپرده شده اند. بعد از آن هم اجازه سر خاک رفتن و یا گرفتن مراسم را برایشان نداشتیم. هر بازجویی در این باره واکنش متفاوتی داشت، یکی می گفت چرا اینقدر این قضیه را پیگیری می کنید و دیگری می گفت آنها به حق کشته شدند. اواخر بازجویی هایم نیز به به مادران عزدار کشیده شد و آنها گفتند چرا سر خاک بقیه می رفتی، چرا سر قبر ندا آقا سلطان رفتی. و من هم گفتم این حق هر کسی است که سر قبر هر مرده ای که بخواهد برود. اما آنها می گفتند که من برای تحریک بقیه می روم .»

خانم بهکیش در پاسخ به این سوال که آیا فقط به دلیل رفتن سر قبر مردگان و شرکت در مراسم هایشان به دو اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی محکوم شده است، گفت:« دقیقا، و همین طور می گفتند من با مادران عزادار ارتباط داشته ام، فراخوان برای مراسم مرده هایشان می دادم و مطلب می نوشتم و به همین دلیل هم متهم به تبلیغ علیه نظام شدم. اما من گفتم که درهیچ کدام از فراخون ها و یا نوشته هایم نکته غیرقانونی وجود ندارد و فقط دعوت برای مراسم بوده است. آنها ناراحت بودند که چرا من تمام این سال ها به قبرستان خاوران و بهشت زهرا می رفتم و چرا همچنان پیگیر و شاکی هستم. البته من هیچ وقت برای مرگ عزیزانم به صورت قانونی شکایتی نکردم چون جوابی نمی دهند.اما اعتراضم را به شکل رفتن بر سر قبر و شرکت در مراسم خانواده خودم و دیگرانی که عزیزانشان را در کشتار دهه ۶۰ و بعد از انتخابات ۸۸ از دست داده اند به طور مستمر نشان می دادم. می خواستم نام شان را زنده نگه دارم، این حداقل کاری بود که می توانستم انجام دهم. بارها ماشین من را در طی راه به قبرستان گشته اند، پلاک ماشین را کنده اند، مثلا ماشین را متوقف می کردند و می گفتند که این گل ها چیست پشت ماشین؟ می گفتم گل است دیگر، نارنجک نیست، اسلحه نیست، برای سر قبر می برم. می گفتند این گل ها از نارنجک و اسلحه هم بدتر است.»

خانم بهکیش در خصوص اینکه ارتباطش با مادران عزدار چگونه بوده است، گفت:« مادران عزدار جریان خود جوشی بود که یکباره بعد از حوادث انتخابات ۸۸ توسط مادرانی که عزیرانشان را از دست داده بودند برای اعتراض به این کشتار و رفتارها شروع شد، تعدادی آنها بودند و تعدادی مانند من که قبلا زخم خورده بودیم و تعداد دیگر که هیچ کشته ای نداشتند و فقط از سر دلداری و دلجویی پیوستند. این دیگر طبیعتی ترین حرکتی است که آدم ها در قبال اتفاق بدی که برایشان می افتد انجام می دهند. وقتی همسایه، دوست و فامیل عزیرش را از دست می دهد دیگران برای دلجویی او می روند. من یکی از آنها بودم که در مراسم ها شرکت می کردم و سعی می کردم تا از خانواده ها دلجویی کنم،همین.»

خانم بهکیش در پاسخ به این سوال که آیا خودش و وکیلش توانسته اند در دادگاه دفاع کنند، گفت:« نماینده دادستان و قاضی صلواتی خیلی توهین آمیز برخورد می کردند. نماینده دادستان می گفت که باید به من اشد مجازات را بدهند. با این حال من و وکیلم نیز صحبت کردیم اما به نظرم دادگاه برگزار شده بود که فقط شده باشد. به نظرم تصمیم را هم قاضی نمی گرفت و بازجویم قبلا تصمیم ها را گرفته بود و به قاضی ابلاغ کرده بود. آنها حرف خودشان را زدند و من هم حرف خودم را. در این دادگاه ها به جای اینکه مصالح متهمان بررسی شود مصالح خودشان بررسی می شود و لابد به صلاحشان بوده که به من این حکم را بدهند. بهرحال قدرت در دست آنهاست.»

منصوره بهکیش که قبلا نیز بازداشت های کوتاه مدت داشته است، گفت:« یکبار در سال ۸۷ مراسم یکی از مادرانی بود که بچه اش را در کشتارهای دست جمعی ۶۷ از دست داده بود. خانواده ها در طی سال ها با وجود انواع فشارها باز هم سعی می کردند تا مراسمی بگیرند و نام عزیزانشان را زنده نگه دارند. در این مراسم خصوصی کمتر از ۲۰ نفر حضور داشتند و همه نیز زن های سن بالا بودند، ماموران به شکل بسیار بدی وارد خانه شدند و با کفش و اسلحه ما را تهدید کردند. بماند که یکی از خانم ها غش کرد و بقیه هم حالشان بد شد. فردایش ماموران به محل کار من که بانک خصوصی بود ریختند و به عنوان اینکه من قاچاقچی هستم به من دستبند زدند و بردند من هم برای اینکه همکارانم باور نکنند با صدای بلند به آنها گفتم که برای چه من را دارند می برند. کارم را هم بعد از آن از دست دادم و دیگر به هر سازمانی که برای کار می رفتم حراست آنجا مانع استخدامم می شد و من بی کار ماندم.»

منصوره بهکیش با تاکید بر اینکه به حکمش اعتراض خواهد کرد، گفت:« من امیدوار بودم که حکم تبرئه بگیرم، پاسپورتم به من برگردانده شود و به دنبال زندگی عادیم بروم. حرف دیگری ندارم جز اینکه مطمئن هستم یک روز ناراحتی های مردم سریز می شود و دیگر قابل کنترل نیست.»

برنامه نظارت بر حمایت از مدافعان حقوق بشر، که برنامه مشترک «فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر» (FIDH) و «سازمان جهانی مبارزه با شکنجه» (OMCT) است خواستار پایان یافتن آزار و اذیت قضایی علیه خانم بهکیش شده است. (لینک)

Saturday 14 April 2012

شرح شکنجه هایی که یک دانشجوی زندانی تحمل کرد


نامه ضیا نبوی به محمدجواد لاریجانی؛


zia-nabavi02.jpg
ضیا نبوی دانشجوی تبعیدی به زندان کارون اهواز در نامه ای به محمدجواد لاریجانی نوشته است: من تقریبا در تمامی جلسات بازجویی تحت فشارهای روحی و فیزیکی بودم. در دو جلسه ی متوالی بازجوئی، اینقدر به اجبار بشین پاشو رفتم که تا سه روز قادر به راه رفتن نبودم و تا یک هفته از درد بی وقفه ی پا، خیس از عرق بودم. زمانی هم که از اجرای دستور بازجو امتناع می کردم با لگد به پشت پایم می کوبید. در پایان همان جلسه از آنجا که نوشته های برگه بازجوئیم مطابق میل بازجو نبود، تهدید به اعدام شدم.

به گزارش کلمه، وی در این نامه تاکید کرده است: نکته ی تاسف انگیز اما اینکه در گزارش وزارت اطلاعات، بازجوهائی هایم به علت عدم وجود اقرار یا اعتراف بی ارزش قلمداد شده و به قاضی توصیه شده که به آن توجهی نکند! معمولاً وقتی به لحظات بازجوئی فکر می کنم، سعی ام بر این است که با قرار دادن خودم در جایگاه بازجوها توضیح یا توجیهی برای آن برخوردها پیدا کنم و به خود بقبولانم که اتفاقات از سر سوء تفاهم بوده یا حداقل از این طریق خوش بینی ام را نسبت به انسان ها حفظ کنم اما خب شواهد و قراین زیادی علیه میل من وجود دارد.

ضیاءالدین نبوی، دانش آموخته دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که در کنکور کارشناسی ارشد سال ۸۷ علیرغم کسب رتبه تک رقمی در رشته جامعه شناسی، “ستاره دار” و از تحصیل محروم شد. پس از آن، با تشکیل “شورای دفاع از حق تحصیل” برای دفاع از حق دانشجویان محروم از تحصیل، به عضویت این شورا در آمد.

تنها ۳ روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و پس از راهپیمایی عظیم روز ۲۵ خرداد ۸۸ در اعتراض به نتیجه اعلام شده انتخابات، ضیا نبوی به همراه چند تن از دوستانش بازداشت شد و از آن زمان تاکنون بدون ساعتی مرخصی در زندان بسر برده است.

در اردیبهشت ماه سال گذشته ضیا نبوی در نامه ای به جواد لاریجانی بدون آنکه به جزئیات پرونده ی خود و اعتراضش به حکم زندان و تبعید به دلیل فعالیت های مدنی در شورای دفاع از حق تحصیل اشاره کند، وضعیت وحشتناک و ازدحام و تراکم بسیار بالای زندان کارون را تشریح کرد. وی در آن نامه گفته بود در زندان کارون نه تنها تعداد زیادی کف خواب هستند، بلکه حدود یک سوم از زندانیان این بند حیاط خواب بوده و شبانه روز در حیاط به سر می برند. ضیا نبوی در نامه اش وضعیت این زندان را “ورای حد تقریر” خوانده بود و تصویری از مرز زندگی انسانی و حیوانی ارائه داده بود.‏

و امروز در نامه ای دیگر به لاریجانی در واکنش به سخنان او، بخشی از شکنجه های خود را در دوران بازجویی شرح می دهد.

متن کامل نامه ضیا نبوی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

جناب آقای محمدجواد لاریجانی

دبیر محترم ستاد حقوق بشر قوه قضائیه

با سلام

ضرورت نگاشتن نامه ای که پیش روی شماست را زمانی احساس کردم که از موضع اعتراض آمیز شما نسبت به گزارش آقای احمد شهید گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر مطلع شدم. در واقع آنگاه که شما گزارش ایشان را بی پایه و اساس دانستید و آنرا دیکته شده توسط قدرت های غربی نمودید بر خود لازم دیدم که به عنوان یک زندانی سیاسی که می تواند در مورد برخی محتویات آن گزارش شهادت بدهد، نکاتی را بیان کنم. البته همانطور که خودتان می دانید امکان مطالعه ی آن گزارش برای من میسر نیست و در ضمن قصد هم ندارم که به گفته ها و شنیده های هر چند معتبر دیگران استناد کنم، از همین رو فکر می کنم بهترین شیوه ی ورود به این مساله گفتن از تجربیاتی شخصی است که احتمالا می تواند به محتویات آن گزارش مربوط باشد و برای سنجش حداقل بخشی از آن گزارش مورد استناد قرار گیرد.

من انکار نمی کنم که ممکن است برخورد شورای حقوق بشر با ایران تبعیض آمیز باشد و نقض حقوق بشر در کشورهای غربی هم به صورت گسترده وجود داشته باشد ولیکن فکر نمی کنم که صحت و سقم این ادعا تغییری در صورت مساله ای که با آن مواجهیم ایجاد کند و یا از ضرورت احترام گذاشتن ما به حقوق انسان ها بکاهد. این نکته را پیشاپیش بگویم که احتمالا نوشته ی پیش رو چندان خوشایند نخواهد بود، چرا که بسیاری از استدلال ها و تجربیات من بر خلاف نظر و رای شماست، اما خب امیدوارم بپذیرید که در نفس نوشتن این نامه و سخن گفتن با شما، احترام نهادن بیشتری نهفته است تا آن زمان که از سر پیشداوری یا ناامیدی چیزی نگویم و قضاوت های خویش را در خفا نگه دارم و در قفا بیان کنم.

- من یک شهروند محروم از حق تحصیلم و یا به بیان دیگر یک دانشجوی ستاره دار. خرداد ماه سال ۱۳۸۷ و پس از اعلام نتایج کنکور کارشناسی ارشد بود که از این مهم اطلاع حاصل کردم و از رهگذر گفتگو با رئیس هسته ی گزینش استاد و دانشجو دانستم که “فاقد صلاحیت عمومی” برای ادامه ی تحصیل شناخته شده ام. البته من تنها دانشجوی ستاره دار نبوده و نیستم و در واقع از سال ۱۳۸۵ و پس از ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، دانشجویان بسیاری بواسطه ی فعالیت های دانشجوئی شان از ادامه ی تحصیل در مقاطع بالاتر محروم شده اند. در طی این سالها تلاش مستمر و پیگیر محرومین از تحصیل برای بازگشت به دانشگاه به نتیجه ای نرسیده است و مراجعات پیاپی آنها به نهادهایی مانند وزارت علوم، مجلس شورای اسلامی، دیوان عدالت اداری، شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و دیگر نهادهای مسئول بدون پاسخ مانده است.

نکته ی تاسف انگیز اینکه حتی یکبار شخص رئیس جمهور در مناظره های انتخاباتی اساس وجود محرومین از تحصیل را نیز تکذیب کرد که این تکذیب تجمع های اعتراضی محرومین از تحصیل را در برابر وزارت علوم و صدا و سیما در پی داشت. تجمع هایی که احتمالا بزرگ ترین دلیل برخورد با محرومین از تحصیل در روزهای پس از انتخابات بود. تصور می کنم که هر انسان منصفی تصدیق می کند که مساله ی محرومین از تحصیل در ایران به شدت متناقض نماست و پرسش های بسیاری را برمی انگیزد.

از جمله ی این پرسش ها اینکه در کجای قانون اساسی ما ذکر شده که برای ادامه تحصیل باید صلاحیت عمومی افراد احراز شود؟ آیا قانونی که چنین محتوای تبعیض آمیز و غیر منطقی دارد را می توان قانونی موجه و معتبر شمرد؟ معیار تشخیص صلاحیت عمومی افراد چیست و توسط چه نهادی و با چه مکانیزمی این صلاحیت تعیین می شود؟ چرا هیچ نهادی حاضر نیست به صورت رسمی مسئولیت محروم نمودن افراد از حق تحصیل را بپذیرد؟براستی اگر این عمل اینقدر غیر قابل دفاع است که دولت حتی جرات اعتراف به آنرا نیز ندارد، پس چه اصراری برای ادامه ی این کار دارد!؟

- من بدون هیچ جرم یا گناهی در زندان به سر می برم. سه روز پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ بازداشت شدم و با اتهام واهی محاربه از طریق ارتباط با منافقین محاکمه شدم که نتیجه ی آن محکومیت ده سال حبس در تبعید بوده است. از زمان بازداشت تا زمان دریافت حکم قطعی که مدت ۱۵ ماه به طول انجامید هرگز برگه ای را که سند بازداشتم باشد، رویت نکردم و تمامی مدت زمان گفتگوی من و قاضی پرونده، بدون شک به ده دقیقه بالغ نشد و خب در چنین شرایطی اگر حکم عادلانه ای صادر شود، احتمالا مایه ی تعجب است!

البته تعداد دیگری از محرومین از تحصیل نیز که در پیگیری حقوق خویش تلاشی مستمر داشتند و به مانند من بلافاصله پس از انتخابات بازداشت شدند و در نهایت احکام سنگینی نیز دریافت نمودند. حداقل از نظر نویسنده کاملا روشن است که این برخوردها تاوان پیگیری حق تحصیل بوده و انتساب محرومین از تحصیل به عناوین اتهامی نامربوط، تنها تلاشی برای پنهان کردن بی تدبیری مسئولان امر در این مورد می باشد. حتی قاضی پرونده نیز در جلسه ی دادگاه صریحا اتهامات عنوان شده را نامربوط خواند اما ظاهرا توان مقاومت در برابر فشارهای نهادهای امنیتی را نداشت و در پایان حکمی را صادر کرد که خلاف همه ی شواهد و مدارک تنها نظر وزارت اطلاعات را تامین می کرد!

البته گاهی مسئولان امنیتی و قضائی در سخنان غیر رسمی، دلیل صدور چنین حکمی را سوابق خانوادگی ام عنوان می کنند که حقیقتا مصداق عذر بدتر از گناه است، که لاید مفهوم عدالت را در پی دارد! شخصا بارها و بارها در مراحل بازجویی، بازپرسی، دادگاه و حتی نامه های سرگشاده اعلام کردم که اتهامات وارده را نمی پذیرم و آنرا توهین به خود تلقی می کنم ولیکن گویا هیچ گوش شنوایی در کار نیست. حتی یکبار در نامه ای به ریاست قوه قضاییه تقاضا کردم که تمامی محتویات پرونده ام، اعم از متن بازجویی ها، مدارک، شواهد و اساسا هرچه که هست بدون هیچ ملاحظه یا سانسوری منتشر شود تا معلوم گردد که آخر به کدام گناه ناکرده باید ده سال در زندان بمانم؟ حقیقتا گاهی با تعجب در این فکر فرو می روم که آیا کسانی که به این سادگی احکام حبس طویل المدت صادر می کنند، درک روشن و دقیقی از تفاوت روز و ماه و سال دارند یا خیر؟ آیا می دانند زندان چگونه جایی است و محبوس بودن یعنی چه؟ آیا می دانند که گذراندن دهسال از عمر در زندان چه حسی دارد؟ راستی اگر حضرات محترم روزی به این نتیجه برسند که در تصورات و قضاوت هایشان بر خطا بوده اند، چه می کنند؟ بر فرض که ما اینقدر با گذشت و بخشنده باشیم که عمر تلف شده را بر آنها بخشیدیم، آیا به راستی خودشان بر خویشتن می بخشند؟ …

- من تقریبا در تمامی جلسات بازجویی تحت فشارهای روحی و فیزیکی بودم. در واقع به جز در دو جلسه ی ابتدایی بازجویی که فضای نسبتا محترمانه ای برقرار بود، باقی جلسات سرشار از فشارهای روحی و جسمی مانند توهین، تحقیر، تهدید، بشین پاشو رفتن اجباری، پشت گردنی و لگد بود … تمامی جلسات بازجویی بدون استثنا با چشم بند بود. در دو جلسه ی متوالی بازجوئی، اینقدر به اجبار بشین پاشو رفتم که تا سه روز قادر به راه رفتن نبودم و تا یک هفته از درد بی وقفه ی پا، خیس از عرق بودم. زمانی هم که از اجرای دستور بازجو امتناع می کردم با لگد به پشت پایم می کوبید. در یک جلسه بازجو از من می خواست که سرم را روی دیوار بگذارم و پاهایم را عقب ببرم و در این وضعیت بمانم و در جلسه ای دیگر اینقدر فشار روحی و جسمی تحمل کردم که پس از بازگشت به سلول و بلافاصله پس از خوردن جرعه ای آب، از هر دو مجرای بینی ام خون سرازیر شد. در یک جلسه، بازجو به زور پشت گردنی از من می خواست که در برگه ی بازجویی بنویسم که دانشجوی ستاره دار نبودم و این در حالی بود که من با نظر وزارت اطلاعات از تحصیل محروم شده بودم! یکی از جلسات بازجوئی در اتاقی غیر از اتاقهای بازجوئی و در زیرزمین ساختمان ۲۰۹ و به دور از کنترل مانیتوری برگزار شد که آزاردهنده ترین آنها بود. در همین جلسه و فقط در طی نیم ساعت از آن بازجو به زور پشت گردنی، لگد و بشین پاشو از من می خواست که در برگه ی بازجوئی بنویسم، که انتخابات را تحریم کرده ام و به آقایان موسوی و کروبی توهین کرده ام و باز هم این در حالی بود که دفاع من از آقای کروبی در انتخابات چه در قالب مقاله، بیانیه و اظهارنظرهایم، نمی توانست برای وزارت اطلاعات پوشیده باشد. در پایان همان جلسه از آنجا که نوشته های برگه بازجوئیم مطابق میل بازجو نبود، تهدید به اعدام شدم.

بارها وقتی به این نکته اشاره کردم که آنچه بازجو انتظار دارد بنویسم، دروغ است، این پاسخ را دریافت نمودم که: “می خوام دروغ بنویسی!” در یک جلسه بازجو از من خواست که راهی برای همکاری کردن پیدا کنم “وگرنه سناریویی را برای پرونده ام خواهد نوشت که در زندان بپوسم!” و در جلسه ای دیگر وقتی دلیل این همه فشار و آزار را پرسیدم، اینگونه پاسخ شنیدم که: “می خواهم کاری کنم که مجسمه ات رو بسازند و بگذارند سر در دانشگاه تا برای بقیه عبرت بشه”. به رغم همه ی آنچه که بر شمردم ، این نکته را لازم به ذکر می دانم که همه گفته هایم در جلسات بازجوئی همچنان مورد تائید من است و این نکته از آن روست که در تمامی دوران فعالیت های دانشجوئی، با چنان حدی از شفافیت و روشنی عمل کرده ام که حتی اگر بخواهم نیز نمی توانم گذشته ام را انکار کنم.

نکته ی تاسف انگیز اما اینکه در گزارش وزارت اطلاعات، بازجوهائی هایم به علت عدم وجود اقرار یا اعتراف بی ارزش قلمداد شده و به قاضی توصیه شده که به آن توجهی نکند! معمولاً وقتی به لحظات بازجوئی فکر می کنم، سعی ام بر این است که با قرار دادن خودم در جایگاه بازجوها توضیح یا توجیهی برای آن برخوردها پیدا کنم و به خود بقبولانم که اتفاقات از سر سوء تفاهم بوده یا حداقل از این طریق خوش بینی ام را نسبت به انسان ها حفظ کنم اما خب شواهد و قراین زیادی علیه میل من وجود دارد.

البته ذکر این نکته هم شرط انصاف است که در برخوردهائی که پیش تر با نهادهای امنیتی در مازندران داشتم و همینطور در مواجهه ای که سال پیش با وزارت اطلاعات اهواز پیش آمده بود، فضای نسبتاً محترمانه ای بر قرار بود و حداقل اینکه از چنین فشارهائی خبری نبود.

- من یک زندانی تبعیدی ام. مهرماه سال ۱۳۸۹ و پس از تحمل پانزده ماه حبس در زندان اوین به زندان کارون اهواز تبعید شدم که شرایط وحشتناک آنرا پیش تر در نامه ای جداگانه برایتان شرح دادم. شرایطی که هر وقت به آن فکر می کنم، از اینکه هنوز زنده ام، احساس خوشبختی به من دست می دهد! پس از گذشت هشت ماه از دوره ی تبعید و در حالیکه بسیاری از این مدت را به اعتراض به شرایط بد زندان در محرومیت از حقوق زندانیان عادی مانند حق مکالمه تلفنی، ملاقات حضوری، استفاده از کتابخانه و باشگاه زندان و دریافت کتب و نشریات مورد نیاز به سر می بردم، بالاخره نظر مسئولین امر به شرایط زندان جلب شد و زندانیان سیاسی و امنیتی کارون به زندان کلنیک اهواز که شرایطی مناسب و مدیریتی موفق داشت، منتقل شدند. آن زندان اما محل اسکان دائمی ما نبود و پس از سه ماه دوباره به زندان کارون بازگردانده شدیم و این بار در بندی مستقل و مجزای از زندانیان ساکن شدیم.

این وضعیت نیز متاسفانه دیری نپائید و پس از چهار ماه دوباره به بندی مختلط با زندانیان عادی منتقل شدیم که اگرچه نسبت به شرایط ابتدائی مان در زندان کارون شرایط بسیار بهتری دارد ولی همچنان از مشکل تراکم جمعیت رنج می برد. مشکلی که ریاست سازمان زندان ها نیز چندی پیش به آن اشاره کردند و گویا پس از ابلاغ سیاست های ریاست جدید قوه ی قضائیه، بدل به مشکل عمومی همه ی زندان های کشور گشته است.

این نکته را نیز در همین رابطه لازم به ذکر می دانم که از سه ماه پیش و پس از تغییر ریاست زندان کارون، تغییرات بسیار مثبتی در شرایط عمومی زندان ایجاد شده است. فکر می کنم با همه ی آنچه تاکنون گفتم تصدیق می کنید که تحمل ده سال حبس، به اندازه ی کافی سخت و دشوار هست و اینکه با تبعید زندانی که بیش از هر چیز، رنج و آزار خانواده ی زندانی را در پی دارد و همینطور جابه جائی های مداوم که برای همه ی زندانیان آزاردهنده است توأمان شود، حقیقتاً ظلم است! اشتباه ما شاید اینجاست که فکر می کنیم برای ظلم کردن، ضرورتاً می بایست اراده ای بد و یا سوء نیتی در رفتارمان باشد، در صورتیکه اصلاً اینطور نیست و تنها کافی است آنگاه که سر و کارمان با حقوق انسان هاست، تصمیماتی نسنجیده بگیریم و یا اینکه بر اساس پیشداوری ها و تعصباتمان قضاوت و عمل کنیم..

جناب آقای لاریجانی!

وقتی به گذشته و بخصوص این هزارو اندی روزی که بی وقفه در زندان بوده ام می نگرم، می بینم که انضمامی ترین مسئله ای که همراه با آن مواجه بوده ام این است که چگونه می توانم آنگونه که می پسندم و به نظرم خوب و زیباست، زندگی کنم و از نحوه زیستنم دفاع کنم، بی آنکه کینه یا عداوتی را برانگیزم و یا به مصیبتی بدتر از آنچه در آن هستم گرفتار شوم! مشکل آنجاست که از سوئی همین تجربه¬ی نه چندان طولانی از زندگی سندهای بسیار روشن و معتبری از ضرورت آزادانه زیستن (در معنای تسلط بر سرنوشت خویش) در اختیار من قرار داده که نمی توانم به هیچ صورت ممکن قدر و اعتبار آنرا نادیده بگیرم و خوب می دانم که حتی اگر روزی از سر مصلحت و ضرورت این حق را به زبان تخفیف دهم، باز هم وجودم به خلاف آن گواهی خواهد داد. از سوئی دیگر می دانم که بسیاری از مسئولین امر و در معنائی دیگر ایدئولوژی مسلط، آن فهمی از آزادی را که من و امثال من می پسندند را به مثابه ی دشمنی با خویش تلقی می کنند و حتی وظیفه ی خویش می دانند که با صاحبان چنین باور و فهمی، برخورد کنند و خب من از چنین وضعیت تخاصم آمیزی البته گریزانم! نمی دانم آیا شما هیچ گاه چنین وضعیت تناقض آمیزی را تجربه کرده اید یا خیر؟ اما باور کنید که بسیاری از شهروندان ایرانی چنین تناقضی را به تمامی درون زندگی خویش احساس می کنند و فکر می کنند میان میل به آزادانه زیستن و میل در امنیت و عافیت بودنشان شکافی جدی ایجاد شده است! البته قبول دارم که قسمتی از این احساس در ذات زنده بودن و وضعیت بشر است و قسمتی از آن نیز به کم توانی و بی هنری ما در مدیریت زندگی بر می گردد اما خب انگار نیت که قسمت عظیمی از این تراژدی ناشی از وضعیت خاص سیاسی و اجتماعی ما و فقر شدید آزادیهای اساسی درون جامعه است. حقیقت این است که حاکمین ما چه بپسندند و چه نپسندند، مسئله ی اساسی جامعه ی ما مسئله ی آزادی، حقوق بشر و دموکراسی است و تا زمانی که این مسائل حل نشود، مشکل و دشواری اساسی ما همین ها خواهد بود! باور کنید اصلاً کار سختی نیست که وجود چنین مشکلاتی را انکار کنیم و منتقدین را نیز عده ای فتنه گر و فریب خورده بنامیم و از عرصه سیاست و حتی جامعه حذفشان کنیم اما خب این راه حل مسئله نیست و آن کسی که نگاه روشن بینانه ای به پیرامون خویشتن دارد، حداقل می توان مطمئن بود که چنین طریقی را در پیش نمی گیرد
..

ضیاء نبوی
فروردین ماه ۱۳۹۱
زندان کارون اهواز